یه نفری داشته از سر کار برمیگشته خونه ،میبینه که
یک جمع عظیمی دارن تشییع جنازه میکنند ،
منتها یه جور عجیب غریبی .
اول صف یک سری ملت دارن دو تا تابوت رو میبرن ،
بعد یک مَرد با سگش راه میره ،
بعد ازاون هم یک صف 500 متری از ملت دارن دنبالشون میکن .
یارو میره پیش جناب سگ دار ، میگه :
تسلیت عرض میکنم قربان ، خیلی شرمندم .
میشه بگید جریان چیه ؟ مَرده میگه :
راستش تابوت جلوییه خانممه ، پشتیش هم مادر خانومم
هردوشون رو دیشب این سگم پاره پاره کرد
مَرده ناراحت میشه ، همینجور شروع میکنه
پشت سر مَرده راه رفتن ،بعد از یک مدت برمیگرده میگه :
ببخشید من خیلی براتون متاسفم ،
میدونم الانم وقت پرسیدن اینجور سوالا نیست ،
ولی ممکنه من یک شب سگ شما رو قرض بگیرم ؟!
مَرده یک نگاهی بهش میکنه ، اشاره میکنه به
500 متر جمعیت پشت سر ، میگه : برو ته صف